تا اطلاع ثانوی تموم شدوشدم
خستم بی نهایت
بلاگفا هر چی بو د اسون و روون بود اینجا با امکانات خوبش باز ادم سختش میاد بنویسه
ی مدتی اینترنت نداشتم ی سری کار داشتم خونه که مشغول بودم
دلیله دیگشم شوشو بو و الانم پشیمونم به خاطر جو گرفته شدنم و شارژ دوباره نت .
خدا به خیر بگذرونه
گلی جونم ممنون که به فکرم بودی:))
دیروز مربای هلو و به پختم خوب شد با لواشک هلو :))کلی انرژی مثبت داد بهم
امروزم میخوام کیک فنجونی ژله رولی درس کنم ایشالا که تنبلی بهم غلبه نکنه :))
دلم برا همتون تنگ شده بود حتی شماهایی که ی سرم نزدین :))
دارم میرم کلاسای بدو خدمت دو روز در هفته :)
خونه تکونیمم تقریبا تموم شده خوشحالم:))
کم کم همتون میخونم منتها حق بدین ماوس ندارم با بلگم نا اشنام یکم طول می کشه:))
مگر ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺨﺮﯾﺐ ﺭﻭﺡ ﻭ ﻗﻠﺐ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﯾﮏ ﺍﻧﺴﺎﻥ، ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮏ کلمه ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ :
"ببخشید"
ﻣﮕﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻋﻤﺮﯼ ﺭﺍ ﻫﺪﺭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ:
" ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﯿﮑﻨﻢ "
مگر ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻏﺮﻭﺭ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺧﺮﺩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ی "ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ " ﻏﺮﻭﺭ له ﺷﺪﻩ ﺍﺵ ﺭﺍ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﺑﺰﻧﯽ !!؟؟
مگر ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﮐﺴﯽ ﺯﻭﺩ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﮐﺮﺩ ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﺸﻮﯼ ﺑﮕﻮﺋﯽ:
" ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ "
با ﮔﻔﺘﻦ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ : ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﮐﺮﺩ؟
چه ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺑﺨﺸﯿﺪ؟
رفتارای ی هویی شوشو اذیتم می کنه این که تو بی .تاک رفده
این که تا پنج .شنبه و جمعه میشه این شکلی میشه
این که منو درک نمی کنه
حالت تهوع دارم با شکم درد حالا عصبیم هم هسدم:(
چرا زندگی من این شکلیه ثبات نداره
دیگه بی حسم حالم بده دلم از ته دل گریه میخواد هووووووف
نمیدونم چرا نیسدم نمیدونم حسه نوشتنم نیس اصن نوشتنم
وقتی میاد که شارژ نتمون تموم میشه :(
اصن دوس ندارم وقتی از حمو.م بیرون میام خونه تاریک باشه
شایدم احساسات اون روزا و حوادثش میاد تو ذهنم
شنیدین میگن گاهی بعضی عطرها و جاها و.... ادم یاده ی کسایی ی خاطره هایی میندازه
تو خونه منم بعضی چیزا منو یاده گذشته تلخم میندازه :(
حسم چیزای بدی میده بهم
من پر.یودم دیر شده چرا؟؟؟می ترسم برم دکتر همش به خودم تلقین می کنم از دارو هاس
نیاز به انرزی مثبت دارم
خونمون داره کم کم تمیز و مرتب میشه
شوشو امروز یعنی همین چن ساعت پیش رف :))
و من ناراحت نیسدم از رفدنش البته فلن:))
میدونین چرا؟؟دوس دارم تنها باشم اونم تنها باشه برا خودش
نیاز داریم یکم دور شیم محیا اذیت میشه میدونم ولی از ی جهاتی خوبه
فلن محیا خوابه من هم تلویزیون میبینم و هم مینویسم
راستش من نمیتونم روزه بگیرم به خاطر معدم ولی مسجد رفدم دیروز خوووب بود
ادم سبک میشه خیلی
فک کنم شوشو تا جمعه یا شنبه نیس به شوخی میگم کلی برنامه دارم
رو کاغذ نوشت اره تا 11 خواب:))
عاغا این شوشو من به خوابیدنم حساسه نمیدونم چرا حسووووده :)
ولی خودمم دوس دارم برنامه داشته باشم برا این چن روز
جریانه کابینتا یادتونه فلن نصابش نیومده و منم دستو دلم نمیره به تمیز کاری
اخه میدونم دوباره از نو باس تمیز کنم
برا این چن روزم میخوام اول ی کمی خونه رو مرتب کنم و به خودم انرژی منفی ندم
اصن میخوام بخورم بخوابم حالا ببینم چیمیشه:))
از شنبه میرم سر کار خوبه، سخته ،اما خوووبه
بچن اذیتشون زیاده ولی شیرینه کلماتشون،کاراشون
دیروز رفدم اندو،خیلی سخت بود خدا رو شکر
چیز مهمی نیس فقط معدم رنگش سرخه نمونه برداشتن
گلوم هنوزم درد داره سردردم دارم
نمیدونم از بی حسیه یا از کاره زیاد اما بد جور سرم داره می ترکه
رفدیم کلاس محیا کلاسش کنسل شد تو این گرما برگشتیم:(
چه قد دلم میخواد بریم خونه یکی مهمون
اقای کابینتی بد قولی کرد و این هفته نمیاد
هر سال شب اول قدر میرفتیم خونه ی اشنا
10سالی میشه اما دیشب نبود دلم بد جور گرف:(
ولی بعد گفدم حتما حکمتی توش بوده
شوشو اخر هفته با دوستاش مثه هر سال میرن سهند
دارم برا نبودنش برنامه ریزی می کنم:))
تلمون یک طرفه شده من دلم میخواد با یکی حرف بزنم الان
برا شام کسی پیشنهادی داره؟؟؟
کاری که می گفتم با هزار تا دلشوره درس شد خدا رو شکر
امروز جلسه تعیین وقت تشکیل دادم
و رسما تیچر شدم:))
پریروز صبح محیا با حالت تهوع از خواب بیدار شد :((
دکتر میگف ویروسیه تبم داش طفلی دو بار دکتر رف فلن امروز خوبه:)خدا رو شکر
دیروز شوشو برا اولین بار سورپرایزم کرد
من دکتر بودم با محیا زنگید گف بیا فلان جا رفدم
بهم گف ببین کدوم یکی از کابیناتا رو میپسندی و من این شکلی شدم:))))
ما کابینت چن تا داشتیم که فلزی بود و ی قسمتی از اشپزخونه بود
الان دیگه اشپزخونم عالی میشه و من عالیم البته قراره هفته بعد بیاد برا نصب و کلی کار دارم باز
یکشنبه هم وقت دکتر داشتم برا معدم که دکتر اندوسکوپی نوش :(
ی عده قوت قلب میدن و ی عده میترسونن ولی من تصمیم گرفدم برم میترسمم
هر کی تجربه ای داره از اندوسکوپی بگه ممنون میشم:))