زندگی ما سه تا

بسم الله الرحمن الرحیم

و إن یـَـکـاבُ الـَـذیـטּَ ڪَـفـَـروا

لـِـیُــزلــِـقـونَـڪـَـ باَبصارِهـِــم

لـَــمـــا سَـمَـــــعوا الـِــذّڪــرَ

و یـَـقـولـــوטּَ أنــﮧُ لـِـمَجنــوטּُ

و مـاهــو إلا ذِڪـُرلِـلـعلـَمیـטּ

***********************
آدمک آخر دنیاست بخند آدمک مرگ همین جاست بخند


دست خطی که تو را عاشق کرد شوخی کاغذی ماست بخند


ادمک خر نشوی گریه کنی کل دنیا سراب است بخند


آن خدایی که بزرگش خوانی به خدا مثل تو تنهاست بخند


آخرین مطالب
آخرین نظرات

۵ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

۱۷
تیر

شوشو امروز یعنی همین چن ساعت پیش رف :))

 و من ناراحت نیسدم از رفدنش البته فلن:))

میدونین چرا؟؟دوس دارم تنها باشم اونم تنها باشه برا خودش

نیاز داریم یکم دور شیم محیا اذیت میشه میدونم ولی از ی جهاتی خوبه 

فلن محیا خوابه من هم تلویزیون میبینم و هم مینویسم 

راستش من نمیتونم روزه بگیرم به خاطر معدم ولی مسجد رفدم دیروز خوووب بود 

ادم سبک میشه خیلی 

فک کنم شوشو تا جمعه یا شنبه نیس به شوخی میگم کلی برنامه دارم

رو کاغذ نوشت اره تا 11 خواب:))

عاغا این شوشو من به خوابیدنم حساسه نمیدونم چرا حسووووده :)

ولی خودمم دوس دارم برنامه داشته باشم برا این چن روز 

جریانه کابینتا یادتونه فلن نصابش نیومده و منم دستو دلم نمیره به تمیز کاری

 اخه میدونم دوباره از نو باس تمیز کنم

برا این چن روزم میخوام اول ی کمی خونه رو مرتب کنم و به خودم انرژی منفی ندم

اصن میخوام بخورم بخوابم حالا ببینم چیمیشه:)) 

  • خانوم خونه
۱۵
تیر

از شنبه میرم سر کار خوبه، سخته ،اما خوووبه 

بچن اذیتشون زیاده ولی شیرینه کلماتشون،کاراشون

دیروز رفدم اندو،خیلی سخت بود خدا رو شکر 

چیز مهمی نیس فقط معدم رنگش سرخه نمونه برداشتن 

گلوم هنوزم درد داره سردردم دارم 

نمیدونم از بی حسیه یا از کاره زیاد اما بد جور سرم داره می ترکه 

رفدیم کلاس محیا کلاسش کنسل شد تو این گرما برگشتیم:(

چه قد دلم میخواد بریم خونه یکی مهمون

اقای کابینتی بد قولی کرد و این هفته نمیاد

هر سال شب اول قدر میرفتیم خونه  ی اشنا

10سالی میشه اما دیشب نبود دلم بد جور گرف:(

ولی بعد گفدم حتما حکمتی توش بوده 

شوشو اخر هفته با دوستاش مثه هر سال میرن سهند

 دارم برا نبودنش برنامه ریزی می کنم:))

تلمون یک طرفه شده من دلم میخواد با یکی حرف بزنم الان

برا شام کسی پیشنهادی داره؟؟؟

  • خانوم خونه
۰۹
تیر

کاری که می گفتم با هزار تا دلشوره درس شد خدا رو شکر 

امروز جلسه تعیین وقت تشکیل دادم 

و رسما تیچر شدم:))

پریروز صبح محیا با حالت تهوع از خواب بیدار شد :((

دکتر میگف ویروسیه تبم داش طفلی دو بار دکتر رف فلن امروز خوبه:)خدا رو شکر

دیروز شوشو برا اولین بار سورپرایزم کرد

 من دکتر بودم با محیا زنگید گف بیا فلان جا رفدم

بهم گف ببین کدوم یکی از کابیناتا رو میپسندی و من این شکلی شدم:))))

ما کابینت چن تا داشتیم که فلزی بود و ی قسمتی از اشپزخونه بود

الان دیگه اشپزخونم عالی میشه و من عالیم البته قراره هفته بعد بیاد برا نصب و کلی کار دارم باز

یکشنبه هم وقت دکتر داشتم برا معدم که دکتر اندوسکوپی نوش :(

ی عده قوت قلب میدن و ی عده میترسونن ولی من تصمیم گرفدم برم میترسمم

هر کی تجربه ای داره از اندوسکوپی بگه ممنون میشم:))

  • خانوم خونه
۰۴
تیر
دیروز محیا رو بردم کلاس زبان و چون خودمم از وقتی کوچیک بودم اونجا رفدم کلاس زبان

به مدیر اونجا که قبلن دبیرمون بود گفدم اگه میشه مدرک نهایی منو بدین

 برا ی مدرسه اسم نوشتم برا تدریس (غیر انتفاعی)البته اسمه مدرسه رو گفدم

گف خونتون کوجاس؟گفدم همون نزدیکه مدرسه

گف اونجا مدرسه ماس دنباله ی دبیر زبان میگردیم برا تابستون

گفدم پس من چی؟؟من نمیتونم؟؟؟گف میشه چون تویی :))

قرار شد شنبه برم ی معرفی بگیرم و ایشونم با هاشون هماهنگ کنه ایشالا که جور شه :)))

این سه ماه از بس تو مدرسه ها رفدم ولی پا.رت میخوادکه من ندارم

البته ی اشنا بود که برا همین مدرسه معرفیم کرده بود مثلن مثه پا.رتی

 ولی اثری نداشته انگار 

حالا ایشالا جوور شه

+به خاطر شغلی که شوشو از نو شروع کرده یعنی مغازشو تبدیل به ی کارگاه کرده

 و گسترش داده کارشو

 ما دچار کم پولی شدیم یکم سخته

 مخصوصا جولو خونواده شوشو :((خواهر شوهر و جاروها

 تقریبا از بس رعایت کردم دیه از کلمه پول حالم بد میشه هووووووووف

+دیشب من خسته بودم وتقریبا 11 خوابیدم بعد شوشو تنها بوده

تو وای.بر رفته یعنی داره ها زیاد نمیره

ی گروه انداختنش برا شهرداره شهره

بچه ها متن اینا میزارن زنم هس تو گروه نگو

بعد شوشو برا اولین رمانتیک بازی در اورده پیامایی که عشقولانه بوده برا من فرستاده

نگو اسمه دختره پایینه پیام بوده اینم برا من فرستاده:)))))

چه قد این جا ارومه دلم برا دوستم تنگ شده گلی .رها .تبسم .خودم.و......
  • خانوم خونه
۰۱
تیر

هوای این جا فوق العاده گرمه طوری که ظهر گرمازده شده بودم :))

ی ماهی شده کارای فارغ التحصیلیم تموم شده بود

بعدش من ی گواهی پایانی موقت خواستم که با هزار بد بختی کارای اونم تموم کردم

مسوله اموزش گف شما برو من خبرت می کنم

بعد الان ی 15 روزی میشه گذشته امروز رفتم میگم اقای .... نیستن؟؟

 میگن تو قر.نطینه اس برا امتحانات:ا 

اخه چرا کسی رو کار ادم نمیفته :(((

عینه توپ پاست میدن:(

این روزا ما شدیدا درگیره مسابقات اروپا.یی هسدیم منم که عشقه ژیمناستیک مخصوصا ریتمیک :))

محیا رو بردم کلاس ژیمناستیک گفدن کوچولو ه

اینم یکی از معایب شهرستان بودن :(

بهش میگم من خودم 8 سالی کار کردم میدونمم دخترم تواناییش رو داره اما قبول نکرد

سر کلاس زبانش هم این مشکلو داشتم حالا ی ترمش تموم شد:))

خودشم با فاینال 100:))

وقتی من میدونم تواناییشو داره چرا قبول نمیکنن

مسول کلاس زبانشون میگف چن سالشه میگفتم کم مونده 4 سالش بشه

باور نمیکرد اخه ماشالا تو حرف زدن کم نمیاره هم ترکی هم فارسی همم انگلیسی:))

من قصد ندارم مهد اسم نویسیش کنم امسال

به جاش میخواستم یو سی مس وژیمناستیک و زبان بره

 اون دو تا نشد چون کوچیکه ولی زبان میره البته ترم جدید شروع نشده

+دارم شهر توپولویم توپولو رو زمزمه میکنم تا محیا هم عادت کنه حفظ شه 

تا میرسم به قسمته مامانم میشینه خونه ....

محیا میگه مامانم همش درس میخونه و با من بازی نمی کنه:))

شروع کردم برا ارشد خوندن لاک پشتی میرم جولو ولی از هیچی بهتره:))


نماز روزه هاتون قبول 

التماس دعا

  • خانوم خونه